خاطرات به یاد ماندنی

خاطرات ـ شعرهای عاشقانه ـ جملات زیبا

خاطرات به یاد ماندنی

خاطرات ـ شعرهای عاشقانه ـ جملات زیبا

...آن شب من نیز خود را بر بام خانه گذاشته بودم و به نظاره آسمان رفته بودم؛ گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلقی که بر آن، مرغان الماس پرستارگان زیبا و خاموش، تک تک از غیب سر می زنند و دسته دسته به بازی افسونکاری شنا می کنند. آن شب نیز ماه با تلالو پرشکوهش که تنها لبخند نوازشی است که طبیعت بر چهره نفرین شدگان کویر می نوازد از راه رسید و گلهای الماس شکفتند و قندیل زیبای پروین - که هرشب، دست ناپیدای الهه ای آن را از گوشه آسمان، آرام آرام، به گوشه ای دیگر می برد - سر زد و آن جاده روشن و خیال انگیزی که گویی، یک راست، به ابدیت می پیوندد: "شاهراه علی"، "راه مکه"! که بعدها دبیرانم خندیدند که: نه جانم! کهکشان! و حال می فهمم که چه اسم زشتی! کهکشان، یعنی از آنجا که کاه می کشیده اند و اینها هم کاه هایی است که بر راه ریخته است! شگفتا که نگاه های لوکس مردم آسفالت نشین شهر آن را کهکشان می بینند و دهاتی های کاهکش کویر، شاهراه علی، راه کعبه، راهی که علی از آن به کعبه می رود.

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.  

( دکتر علی شریعتی)

چند روز پیش ها رفته بودم از بازار یه مقدار میوه بخرم٬ من بودم با یکی دو تا از بچه ها وقتی وارد یه مغازه شدم نمیدونی چی دیدم و چی فکر کردم استادمون رو دیدم که داره واسه یه خانومه میوه میذاره داخل پاکت!!!

به خودم گفتم وا یعنی دکترxاینقدر اوضاع مال اش خرابه که شبها میاید میوه فروشی اونم این جا ته بازار!!! میخواستم برگردم که بچه ها بلند گفتن کجا مهرنوش مگه میوه نمیخواستی؟؟ من هم در عمل انجام شده قرار گرفتم و برگشتم، به استاد سلام کردم هنوز توی شوک همون قضیه بودم که میوه فروشه سرشو از زیر میز بالا آورد و گفت ببخشید خانوما چیزی میخواید؟

اون جا بود که فهمیدم آقای دکتر چون خیلی رو انتخاب میوه ها حساس هستن  خودشون رفتن و دارن به دستور خانمشون میوه ها رو جدا کرده و داخل پاکت میذارن،اون جا بود که خیالم راحت شد و شروع کردم با استاد به بگو و بخند

به سراغ من اگر میاید نرم و آهسته بیاید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من.......

خدایا من در کلبه ی فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری ٬من چون تویی دارم و تو چون خود نداری.