خاطرات به یاد ماندنی

خاطرات ـ شعرهای عاشقانه ـ جملات زیبا

خاطرات به یاد ماندنی

خاطرات ـ شعرهای عاشقانه ـ جملات زیبا

خاطره ی یه بحران کوچولو 

  

دیروز میخواستیم داخل آشژزخونه نهار بخوریم جریان از این جا شروع شد  

 

مامی ینا تصمیم گرفتن داخل آشپزخونه نهار بخوریم خلاصه هم مون یعنی من و مامی و داداشی   

داخل آشپزخونه بودیم و خواهرم آخر از همه اومد و در آشپزخونه رو محکم بست طوری که دیگه باز  

 

نشد ای داد بیداد حالا هر چی تلاش میکردیم که در رو باز کنیم نشد که نشد بالخره تصمیم  

 

گرفتیم شیشه آشپزخونه رو باز کنیم که داداشی بره بیرون و یه کمکی بیاره راستی بابایی هم  

 

خونه نبود خمیر های منار شیشه رو باز کردیم با هزار مکافات ولی نشد شیشه رو در بیاریم  

 

مجبور شدیم شیشه رو شکستیم و داداشی رو فرستادیم بیرون و داداشی هم رفت کمک بیاره  

 

رفت و خانم همسایه رو اورد و از شانس ما آقای همسایه هم نبودش خانم همسایه نتونست  

 

کاری بکنه زنگ زدیم ۱۲۵ آتشنشانی ولی اونا گفتن که باید اوال پلیس ۱۱۰ رو درجریان بذارید و  

 

اول باید ۱۱۰ بیاید و بعد ما بیایم و ما هم گفتیم بابا بیخیال همین طور منتظر موندیم تا آقای  

 

همسایه اومد و در رو با فشار باز کرد و بالاخره ازاد شدیم  

 

وای نمیدونید چقدر ازاذی حس خوبی داشت تو اون لحظه  

 

اینم از یک روز پر دردسر ولی خدایش با وجود همه اینا خیلی خندیدیم

امروز ۱روز بارونی خیلی خیلی خوشکل و ناز هست و لی امیدوارم برف بیاد من خودم  

 

 بچه زمستونم و عاشق بارون و برف و دیونه بازی هایی مثل راه رفتن  

 

زیر بارون و خیس خیس شدن و برف بازی و ........ از این جور کارا  

 

هستم البته از همش خوشکل تر اینه که بعد که حسابی زیر بارون  

 

خیس شدی بری زیر یه آلاچیق بشینی و در حالی که بارون رو نگاه  

 

میکنی یه نسکافه داغ بخوری ......... 

 

وای خدا چقدر دلم میخواست الان این کار رو بکنم....

در جواب ۱عزیز که وبلاگ ما رو افسرده و دپ انگاشته باید بگم که اینا افسردگی نیست ببینید شما  

تا با شخصی ارتباط نزدیک نداشته باشی نمیتونی درموردش نظر بدی ولی خب شاید نوشته  

 

های من این حس رو بهش القا کرده و این خیلی بده چون اون انرزی و نشاطی که در من وجود  

 

داره مثل اینکه به درستی یا بهتر بگم اصلا در وبلاگم تزریق نشده نمیدونم شاید نباید با ۱ نظر  

 

قضاوت کرد!!!!!!! 

 

علارغم اینکه بقیه دوستان هیچ کدوم در مورد وب من این نظر رو نداده بودن واین اولین باری بود  

 

که اینو نشنیدم که وب من حال گیره ولی خب سعی میکنم رویه اش رو عوض کنم ..... 

 

گاهی اوقات حتی ۱ تلنگر باعث تغییرات بزرگ در همه چی میشه  

 

خب دیگه بیشتر ازاین توضیح نمیدم چون میترسم خیلی منو بشناسید و به زیبایی و وجودم ژی ببرید و............. خلاصه  

 

خیلی از خودم تعریف کردم دیگه تا شب خوابم نمیبره!!!!!!!!!!!

سلام دوستان دارم تغییر شغل میدم ولی احتمالش ۱ در ۹۰ هست چون برا شغل جدیدم  

 

متقاضی زیاد بوده امروز رفتم برا مصاحبه ۱ نمره هایی بهم داد حالا ان شااله تا شنبه مشخص  

 

میشه که داخل همین ژست بانک میمونم و یا میرم به شغل جدید در واقع این جای جدید هم که  

 

دارم میرم نزدیک همین محل کار فعلی ام هست درواقع سر همین خیابونه ولی میدونی به رشته  

 

دانشگاهیم بیشتنر ربط داره و این انگیزه کاریم رو بیشتر میکنه از خدا که پنهون نیست از شما هم  

 

پنهون نمیکنم خیلی رفتم دنبال کار در مورد رشته خودم رشته مقدس مهندسی کشاورزی 

 

ولی نه جهاد کشاورزی و نه سازمان نظام مهندسی و نه ......... 

 

هیچ کدوم منو امیدوار که نکردن هیج حتی از کارشناسی ارشد هم ناامیدم کردن 

 

ولی از اون جا که من به هدفم ایمان دارم ناامید نمیشم  که هیچ ارشد رو با سربلندی حتی اگه  

 

 نخونده باشم در حد بقیه میدم  

 

پشت کارم رو دارید 

 

میتونید برید برا بچه هاتون کلاس بذارید که چه دوست با اعتماد به نفسی دارید.

امروز 6 روز از زمستون میگذره ولی اینجا نه بارون اومده نه برف حالا برف پیش کش بارون هم حتی 1 قطره نیومده