سلام امروز بعد از 8 ماه اومدم سر به وبلاگم زدم نمیدونید چقدر خوشحالم اونقدر که دستام
توانایی نوشتن ندارن حسی دارم مثل حسی که یه مادر به فرزندش داره
ولی مامان بدی بودم چون 8 ماه به وبلاگ عزیزم سر نزدم آخه گرفتار بودم و شرایط روحی خوبی
نداشتم ......
خب بگذریم ...
چه حس خوبیه حس با تو بودن دلم برا اون موقع ها که هر روز و شب تو نت بودم تنگ شده
دلم برا خیلی چیزا و خیلی کارا تنگ شده فقط حیف که دیگه تکرار نمیشن و فقط یک بار میشه
طعمشون رو چشید و بعدش هم باید همه رو به خاطرات سپرد....
نمیدونم چی بگم......
فقط میتونم بگم خوشحالم و امیدوارم دوباره شرایطی برام پیش یباد که بتونم هر روز بیام به
وبلاگم سر بزنم
به امید روزهای خوش آینده .............