۱چیز کوچولو بگم و برم 

از اون جایی که داخل دفتر مون دوربین مدار بسته نصب کردن  

خیلی خیلی کم میتونم بیام و مطلب بنویسم  

ولی خب بازم همون کمش هم خوبه  

تا اون جایی که بتونم وبلاگم رو حفظ میکنم 

اینو محض اطلاع دوستان خوبم گفتم که یه موقع فکر نکنن ما بی معرفتیم  

بدون که شرایطش نیست

coming  

soon

من از زمانی که قلب، خود را گم کرده است میترسم

من از تصویر بیهودگی این همه دست

و از تجسم بیگانگی این همه صورت میترسم

امروز اولین روز آذر ماه هست

این ماه که تموم بشه پاییزم تموم میشه

پاییز یه ماه فروتن و  بی ریاست دیدید چطور برگهاشو با تمام بخشندگی که داره میریزه زیر پای آدمها

تا البته اونایی که با احساس هستن و درک میکنن٫ تا از راه رفتن روی برگهای خشک پاییزی لذت

ببرن ٬ عاشق بشن ! با عشقشون روی برگها و توی هوای نیمه سرد و عاشقانه اش قدم بزنن

خلاصه هر چی از خوبی های این ماه بگم کم گفتم ولی دیگه داره سنش تموم میشه و معلوم

نیست تا سال آینده پاییز۱۳۹۰ ما کجا باشیم با کی باشم چه حسی داشته باشیم اصلا زنده باشیم

یا نه ................