من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست٬ بر درش برگ گلی بکوبم٬ روی آن با قلم سبز بهار بنویسم:
خانه ی دوست من این جاست.
تا که سهراب نپرسد خانه ی دوست کجاست؟؟؟؟
(ه ر ی)
دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هوای تو را کرده.
خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم.
به یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم.
دوباره می خواهم به سوی تو بیایم.تو را کجا می توان دید؟
در آواز شب اویز های عاشق؟
در چشمان یک عاشق مضطرب؟
در سلام کودکی که تازه واژه را آموخته؟
دلم می خواهد وقتی باغها بیدارند،برای تو نامه بنویسم.
و تو نامه هایم را بخوانی و جواب آنها را به نشانی همه ی غریبان جهان بفرستی.........