کوچه دلتنگ... دلتنگ لحظه های سبزی که هر شب با هم در خلوت دل قدم میزدیم و از همه کس و از همه جا میگفتیم٬ و گاه گاه هم سری به دوره گرد شب میزدیم تا از گرمای وجودشان و از گرمای محفلشان حظور سبزمان را گرم کنیم٬ اگر چه سرما در آن لحظات کوتاه با تو بودن برای من تعریف نشده بود٬ کوچه دل تنگ دیدنت..... دلتنگ شادیت...... دلتنگ بودنت.......
نمیخواهم تنها در کوچه ی با تو بودن قدم بزنم ....
من .....
کوچه......
شبگردان بی هدف.......
همه دلتنگ دیدنت هستیم
این متن رو خودم گفتم، نظرتون چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه ترشی نخورم یه چیزی میشم نه!!!!!!!
دوستت دارم
حتی اگر قرار باشد....شبی بی چراغ ،در حسرت یافتنت...تمام پس کوچه ها را زیر باران،قدم بزنم....
منتظر نباش شبی بشنوی از این دلبستگی ها دل بریده ام.که عزیز بارانی ام را در جاده ای جا گذاشتم یا
در آسمان به ستاره دیگری سلام کرده ام...!!من که اینجا کاری نمی کنم،فقط گهگاهی گمان دوست
داشتنت را در دفترم حک می کنم.می دانم که به حرفهایم می خندی! هنوز هم وقتی به تو فکر می کنم باران میاید!
صدای باران را می شنوی؟