-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 دیماه سال 1388 08:51
؟؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 دیماه سال 1388 08:39
عشق را تجربه کن....... ولی ای ماه قشنگ٬ آن چه در ما جاری است این همه فاصله نیست!!! چشمه ی گرم وصال است و عبور ..... زندگی می گذرد تند و آسان و سبک ......!!! عاشق هم باشیم٬ عاشق بودن هم٬ عاشق ماندن هم٬ عاشق هر شادی و هر غصه هم .... روز نو هر روز است٬ فکر را نو بکنیم .....!!! عشق را سر بکشیم......!!!!! زندگی میگذرد تند...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 دیماه سال 1388 08:29
من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست٬ بر درش برگ گلی بکوبم٬ روی آن با قلم سبز بهار بنویسم: خانه ی دوست من این جاست. تا که سهراب نپرسد خانه ی دوست کجاست؟؟؟؟ (ه ر ی)
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 12:00
Love is the highest gift of God. . عشق والاترین هدیه ی خداوند است
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 11:59
هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است،پنجره،فکر،هوا، عشق ،زمین مال من است.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 11:49
دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هوای تو را کرده. خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم. به یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم. دوباره می خواهم به سوی تو بیایم.تو را کجا می توان دید؟ در آواز شب اویز های عاشق؟ در چشمان یک عاشق مضطرب؟ در سلام کودکی که تازه واژه را آموخته؟ دلم می خواهد وقتی باغها...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 11:24
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 11:13
کوچه دلتنگ... دلتنگ لحظه های سبزی که هر شب با هم در خلوت دل قدم میزدیم و از همه کس و از همه جا میگفتیم٬ و گاه گاه هم سری به دوره گرد شب میزدیم تا از گرمای وجودشان و از گرمای محفلشان حظور سبزمان را گرم کنیم٬ اگر چه سرما در آن لحظات کوتاه با تو بودن برای من تعریف نشده بود٬ کوچه دل تنگ دیدنت..... دلتنگ شادیت...... دلتنگ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 11:03
مهربان باش و دوست بدار ..... شاید که فردایی نباشد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 10:55
دوستت دارم حتی اگر قرار باشد .... شبی بی چراغ ،در حسرت یافتنت ... تمام پس کوچه ها را زیر باران،قدم بزنم .... منتظر نباش شبی بشنوی از این دلبستگی ها دل بریده ام.که عزیز بارانی ام را در جاده ای جا گذاشتم یا در آسمان به ستاره دیگری سلام کرده ام... !! من که اینجا کاری نمی کنم،فقط گهگاهی گمان دوست داشتنت را در دفترم حک می...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 10:50
بدانید : خوب بودن سهل ترین کار است و نمی دانم، که چرا انسان، تا این حد، با خوبی، بیگانه است !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 10:43
من میدانم شبی عمرم به پایان میرسد٬ پس چرا عاشق نباشم..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 10:41
سیب سرخی به من بخشید و رفت....... (سیب سرخ برای من نشانه ی عشق است٬ عشقی خالص و بی ریا)
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 10:10
نگیر از من بهونه٬ صدام کن عاشقونه٬ ببین که وقتی نیستی چه غمی داره خونه........
-
یلدا مبارک
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 10:08
یلدا مبارک یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن راباید جشن گرفت یلدایتان مبارک .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 10:06
جایی که عشق حکم فرماست ناممکن٬ ممکن می شود.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 13:46
وقتی که زندگانیم دیگر چیزی نبود هیچ جزء تیک تاک ساعت دیواری٫ دریافتم که باید دیوانه وار دوست بدارم و عاشق شوم..........(از فروغ فرخزاد)
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 13:38
به چمن زار بیا ِ به چمن زار بزرگ و صدایم کن از پشت نفس های گل ابریشم - هم چنان آهو که جفتش را..................... (ه ر ی )
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 13:32
تقدیم به هری پاتر عزیزم
-
کلیک کنید(لطفا)
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 08:40
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 آذرماه سال 1388 16:11
در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: نرسیده به درخت، کوچه باغی ست که از خواب خدا سبزتر است و در$آن عشق به اندازهی پرهای صداقت آبی است میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در میآرد، پس به سمت گل تنهایی میپیچی، دو قدم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 آذرماه سال 1388 11:21
انگاه که انسانی دروغ میگوید بخشی از جهان را به قتل میرساند اینها قتلهای کمرنگی هستند که انسانها به اشتباه زندگی میخوانند...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 آذرماه سال 1388 11:40
سپاس ! برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی . برای همه وقت هایی که به حرف های این دل کوچکم گوش دادی . برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی . برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی . برای همه وقت هایی که با من شریک شدی . برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی . برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 آذرماه سال 1388 11:39
در همین لحظه زندگی کنید، از گذشته و آینده کنده شوید و همین لحظه را بسازید.به کار خودتان کار داشته باشید و دست از سر تحلیل کارها و رفتار دیگران بردارید ,به نظر من این کار همان ورژن دوم فضولی در زندگی دیگران است، هیچ کس از آدم فضول خو شش نمی آید، حالا هر ورژنی که میخواهد باشد.دخالت و فضولی کردن در زندگی و کار های دیگران...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 آذرماه سال 1388 11:34
مرا اینگونه باور کن... کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته... آسمان هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته...؟! نمی دانم مرا آیا گناهی هست..؟ که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست..؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 آذرماه سال 1388 11:29
هیچ وابستگی بین شاد بودن و سختیهای زندگی وجود ندارد، بلکه شادی با تعادل در خواسته ها و آهنگ و توازن زندگی حاصل میشود.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 آذرماه سال 1388 11:24
میخواهم در خواب تماشایت کنم میدانم که شاید هرگز اتفاق نیافتد. میخواهم تماشایت کنم در خواب، بخوابم با تو تا به درون خوابت درآیم چنان موج روان تیرهای که بالای سرم میلغزد، و با تو قدم بزنم از میان جنگل روشن مواج برگهای آبی و سبز همراه خورشیدی خیس و سه ماه به سوی غاری که باید در آن هبوط کنی تا موحشترین هراسهایت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 آذرماه سال 1388 11:07
چند مدت پیش یه مشکل خیلی بزرگ برام پیش اومد٬ واقعا ناراحت کننده بود و تمام ذهن و فکر منو به خودش مشغول کرده بود٬ تا این چند شب پیش کتابی از باربارا دی آنجلیس خوندم به نام ۱۰ راز درباره ی زندگی٬ واقعا روم تاثیر گذاشت درواقع میتونم بگم یه جورایی منو دوباره به زندگی امیدوار کرد٬ تصمیم گرفتم برم و اون کتاب رو بخرم و جملات...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 آذرماه سال 1388 10:30
نمیتوانید موج هارا متوقف کنید اما میتوانید موج سواریی یاد بگیرید.
-
زلزله
دوشنبه 2 آذرماه سال 1388 11:59
به زمین میزنی و میشکنی عاقبت شیشه ی امیدی را سخت مغروری و می سازی سرد در دلی ، آتش جاویدی را دیدمت ، وای چه دیداری ، وای این چه دیدار دلآزاری بود بی گمان برده ای از یاد آن عهد که مرا با تو سر و کاری نبود