-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 دیماه سال 1389 10:38
من زمستون برفی و بارونی دوست دارم ولی شیراز خیلی وقته برف نیومده میخوام اگه ان شااله ارشد قبول شدم بزنم یه شهر برف و بارونی عاشق منطقه شمال هستم پس میزنم همون شمال ولی من که هنوز امتحان ندادم تازشم از کجا معلوم قبول بشم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 دیماه سال 1389 10:34
پاییز با اون همه زیباییش تموم شد حیف که رفت من خیلی خیلی دوستش داشتم ولی خب زمستون هم خوشکلی های خودش رو داره تازشم من خودم پچه زمستونم من بهمنی هستم ولی خب ارادت خاصی به پاییز داشتم و دارم ولی مامان زمستونم هم دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 09:30
۱چیز کوچولو بگم و برم از اون جایی که داخل دفتر مون دوربین مدار بسته نصب کردن خیلی خیلی کم میتونم بیام و مطلب بنویسم ولی خب بازم همون کمش هم خوبه تا اون جایی که بتونم وبلاگم رو حفظ میکنم اینو محض اطلاع دوستان خوبم گفتم که یه موقع فکر نکنن ما بی معرفتیم بدون که شرایطش نیست
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 آذرماه سال 1389 11:18
coming soon
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 آذرماه سال 1389 10:55
من از زمانی که قلب، خود را گم کرده است میترسم من از تصویر بیهودگی این همه دست و از تجسم بیگانگی این همه صورت میترسم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 09:37
امروز اولین روز آذر ماه هست این ماه که تموم بشه پاییزم تموم میشه پاییز یه ماه فروتن و بی ریاست دیدید چطور برگهاشو با تمام بخشندگی که داره میریزه زیر پای آدمها تا البته اونایی که با احساس هستن و درک میکنن٫ تا از راه رفتن روی برگهای خشک پاییزی لذت ببرن ٬ عاشق بشن ! با عشقشون روی برگها و توی هوای نیمه سرد و عاشقانه اش...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 آبانماه سال 1389 09:16
من عاشق صدای ابی هستم واقعا اسطوره ی صداست٬ قبلا خوشم نمیومد ولی از وقتی یکی از هم اتاقی هام به نام ثمین منو با اهنگ هاش آشنا کرد کم کم ازش خوشم و الان واقعا صداشو دوست دارم. امروز که محتاج توام جای تو خالیست فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست بر من نفسی نیست ، نفسی نیست در خانه کسی نیست نکن امروز را فردا بیا با ما که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 آبانماه سال 1389 09:28
سلام به دوستان خوبم اول یه تبریک عید بگم که خیلی دیر شده: عید سعید قربان مبارک٬ عید قربان عیدی هست که بندگی رو نشون البته برا کسایی که فکر میکنن و به هدف این کار می اندیشن وگرنه برا بقیه یه روز هست مثل همه ی روزای معمولی و فقط میگذره ......... خب از هرچه که بگذریم سخن دوست خوش تر است٬ منم دیروز که عید بود همش جاتون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 11:21
تورا منتظرند در دور دست تورا منتظرند، شهزاده ای، آزاده ای اسیر قلعه ی دیوان، به حیله ی جادو دربند گرفتار و چشم براه که:((فریادرسی می آید)) و به صدای هر پایی سر از گریبان تنهایی غمگینش برمی دارد که:((کسی می آید)) و او خریدار توست، نیازمند تو است.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 10:53
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 11:49
خداوندا ! مگر نهاینکه من نیز چون تو تنهایم پس مرا دریاب و به سوی خویش بازگردان ، دستان مهربانت را بگشا که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 11:39
دلم پرواز می خواهد... ... دیگر کوله ام خالیست... ... دیگر صدای باران هم درمان نیست... ... باید بروم... ... جای من اینجا نیست... ... بروم آنجایی که باران از اوست... ... جایی فراسوی ابرها... ... آنجا که سنگها هم نفس می کشند... راهها به دو راهی خت م نمی شوند... ... و دستها تنها برای دستگیری دراز می شوند... ... و آغوشها...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 10:18
این که چی باعث یه پیاده روی طولانی تو یه روز نسبتا سرد پاییزی میشه یکی از چیزاییه که ادم میتونه ساعتهای دراز تنهاییشو با هاش طی کنه و اینکه این چی می تونه باشه خب خود ادم هیچوقت به نتیجه نمی رسه ولی کلا من عاشق پیاده روی هستم اونم توی یه روز نسبتا سرد پاییزی واقعا یه چیز دیگه است نمیدونم شاید به خاطر اینه که من پاییز...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 آبانماه سال 1389 11:17
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 آبانماه سال 1389 11:25
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 آبانماه سال 1389 11:08
خیلی دوست دارم برم یه سفر مثلا کنار دریا بعد غروب بشینم کنار ساحل یه پتو بچیم دورم و یه چایی بخورم و بعدش روی شن های ساحل چیز بنویسم چند سال پیش عید بود رفتیم بندرعباس کنار دریا واقعا خوش گذشت و هیچ وقت از یادم نمیره الان گاه گاه هوس اون موقع رو میکنم کاش یه بار دیگه تکرار بشه ....... ای کاش ............. کاش یه روز...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 09:34
ا مروز یه سفره صبحونه پهن کردم اساسی میخوام یه صبحونه دسته جمعی بخوریم هر کی پایه است بفرممممممممممممممممما نوش جون الان آب میوه و چای هم میارم این اب پرتقالش ا ینم چاییش دیگه تکمیله
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 09:38
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 08:38
دیشب یه خواب عجیب دیدم خواب دیدیم سوار یه چیزی شبیه مترو هستم ولی تمامش شیشه ای بود و آبی رنگ و با سرعت خیلی زیاد حرکت میکرد و فقط دو ردیف صندلی این طرف و اون طرفش بود و هیچ جایی برا گرفتن دستت نبود یه جایی سر پیچ نزدیک بود من بیفتم آخه من وایستاده بودم تو این لحظه مامان بزرگم که الان در قید حیات نیست گفت هم اون جا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 11:42
نمیدونم چرا این روزا هیچکی حوصله نداره همه یه جورایی درگیر کار خودشون هستن و دوست دارن تنها باشن و کسی کاری به کارشون نداشته باشه و هیچکی سر راهشون سبز نشه و از این حرفا.. خلاصه همه ناراحتن و بی حوصله و گرفته البته بگم من خودم هم دست کمی از این آدم ها ندارما!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 09:10
امروز حسش نبود از خودم و حال و حال و هوا بنویسم متوسل شدم به جملاتی مثل: دیشب تو را در خواب دیدم، امشب زودتر میخوابم تا تو را بیشتر ببینم، اگر بدانم که مردگان هم خواب می بینند، من هم میمیرم تا تو را همیشه ببینم سراغ از من نمیگیری، چه شد افتادم از چشمت؟ / منم فانوس لبخندت، غرورت، گریه ات، خشمت / اسیرم، خسته ام، سیرم،...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 آبانماه سال 1389 09:17
امروز صبح یک روز پاییزیه خوشکل و سرده٬ من یه حس خاص دارم یه حسی که انگاراصلا تو این دنیا زندگی نمیکنم. اخه اگه راستشو بخواید من کلا تو این دنیا زندگی نمیکنم من توی دنیای خودم و با اون آدم هایی که خودم دوست دارم زندگی میکنم یه دنیای خیالی!!!!!!!!!!!!!!!!!! چون کسایی که دوستشون دارم کنارم نیستن البته به جز مامان گلم که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1389 09:47
مثل همیشه بدون شرح!!!!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1389 08:42
فردا عروسی دختر خاله ام هست ولی با توجه به این شرایط که سرما خورده ام بعید میدونم بتونم فعالیتی کنم ولی خب متذکر بشم که از این دختر خاله ام همچینی خوشم هم نمیاد اخه یه جورایی خیلی خودشو میگیره و اصلا با این جور ادم ها میونه خوبی ندارم آدم باید خاکی باشه
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1389 08:39
من عاشق پاییز هستم ولی تنها مشکلی که باهاش دارم اینه که هواش یه جوارایی غیر غیر منتظرست به همین خاطر سرماخورگی توش زیاده
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1389 08:37
سلام من ۲ باره حس سرما خوردگی دارم هیچکی نیست واسم کمپوت و اب میوه بیاره و نازم کنه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 11:37
دیروز از جوجویی خبر گرفتم شیطون بلا سرش شلوغه آخه این روزا انتخابات شورای صنفی دانشگاه هست اونم که همه کاره شوراست و سرش حسابی شلوغه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 آبانماه سال 1389 11:33
من اینقد بچه اکتیو و شر و شروری بودم ولی الان حتی حوصله خودم هم ندارم چه برسه به بقیه نمیدونم چرا و چم شده خیلی ازز این وضیعت خسته ام نمیدونم شاید احتیاج به ۱ تحول خیلی خیلی بزرگ دارم شایدم دارم وارد دوره ی جدیدی از زندگی میشم ولی هر چی هست اصلا خوشایند نیست اصلا اصلا اصلا........................
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 آبانماه سال 1389 11:29
امروز از اون روزای خسته کننده و کسل هستا اصلا حوصله و اعصاب مصاب ندارم از جوجویی ام هم چند روزه خبر ندارم نمیدونم کجاست و چیکا میکنه نه اس جواب میده نه هیچی خلاصه خیلی قاطی هستم این روزا با احساساتم هم مشکل دارم کاملا خنثی شده
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 11:33
یادم رفت سالگرد تاسیس وبلاگم رو جشن بگیرم امروز ۳ روز ازش گذشته ولی ماهی رو هر وقت از آب بگیری تاز است پس مبارکه مبارکه اولین سالگرد + ۳ روز مبارک باشه الان وب لاگم دقیقا ۱ سال و ۳ روزه است وای خدای من اصلا باورم نمیشه نمیدونم بگم زود گذشت چون خوش گذشت ولی الان اصلا خوش نمیگذره شاید اون اوایل خوش گذشت که زود میگذشت و...